نوشته شده توسط : عارف
سیاهی چشمانت رادوست دارم چون رنگ روزگار من است با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرق گناهم همه عمر. اگر غم هم مرا تنها گذارد دگر تنهای تنها میشوم من. دل پیش تو و دیده به سوی دگرانم تا خلق ندانند به سویت نگرانم من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم درشیرینی بوسه غرق بودیم ، که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم وفهمیدم که این بوسه جدایی است . . . من گل پژمرده ای هستم ، چشمهایم چشمه خشک کویر ، تشنه یک بوسه خورشید ، تشنه یک قطره شبنم . . . دیشب باران قرار با پنجره داشت / روبوسی آبدار با پنجره داشت یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد / چک چک ، چک چک … چکار با پنجره داشت . . . ه بوسه یه حقه عاشقانه‌ست برای وقتی که کلمات در بیان احساسات عاجز است . می‌بوسمت! بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند / سالها هجری و شمسی همه بی خورشیدند گر تو یارم نشوی آخر خرداد من است / فکر بی تو شدنم دشمن بنیاد من است / تا زمانی که تو شیرینی و دوری ز دلم / رنگ خون بر جگر این دل فرهاد من است یه آسمون گل قشنگ تقدیم یک نگاه تو / این دل تنهای غریب فدای روی ماه تو . من از می چشمان سیاهت مستم / گفتم بنویسم که به یادت هستم . تا کور نگشته دیدگانم ، تو بیا / تا مور نخورده استخوانم ، تو بیا / گر آمدی و ندیدی از من چیزی / از بهر تماشای مزارم تو بیا در ماه مهر بادهای پاییزی بی مهری را با برگ درختان آغاز میکنند . . . گر طبیبانه بیایی بر سر بالینم / به دو عالم ندهم لذت بیماری را . . . دوست دارم زندگی را به شرط چاقو ! نه چاقوئی که هندوانه رو مبره ، چاقوئی که قسمتی از اقبالم با اون بریده میشه ! از بس که نفس به یاد عشق تو زدم / یاد تو به جای نفسم می آید . . .

:: بازدید از این مطلب : 257
|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
تاریخ انتشار : | نظرات ()